باهم
می نشینید،می خندید
پستان هایتان را
به هم
نشان می دهید
گیسوانتان را
شانه می کنید،
بزرگ می شوید
آن گاه
معصومیّت این روز های عریان را
درک نمی کنید!
پشت قباله های بزرگ
نامتان را
می نویسند،
وانگشتان شما را
مدام
روی واژه ای
می فشارند!
خط هایی
به موازات هم،
نه راست،
منحنی
که قفسی
برای خوشبختی
می سازید!
آزادی؟ نه
آزادی به درد نمی خورد!
*** 1380«آبدانان»