درجشن درخشنده ترین ستارگان آسمان،
پیامبر مهر
در سینه ها
میدمد!
چشمه ای روشن
ناپاکی هارا
می زداید!
و خط هایی
برسقف غارها
در دل
چراغی می افروزد!
ومیخوانیم
تابرخردمندانمان یبفزاید
وکشت میکنیم
تادرختان بارور
برزمین بروید
جا پای فرشتگان
روی زمین
توی همین کوچه ها
پیداست!
بعدها
زمین
پرمی شودازآدم های گرسنه
درختان می میرند
وجاپای فرشتگان
روی سنگلاخ «حوا»
می ماند!
آنگاه
پیامبری دیگر
ما را
به آسمان
فرامیخواند!
زیر درختانی باشکوه
باآب های جاری
برای همیشه
اززمین بریده می شویم !
دلم
برای دوباره ی آدم
برای یک ذرّه گناه
می سوزد !
*** 3/4/1381